آمار دقیق شیوع افسردگی در ایران
نویسنده: آکادمی تالیف نوجان
«ارائهی آمار صحیح برای آگاهیبخشی، یا بازی با اعداد برای … ؟»
لطفاً به کلمات «ممکنه، غالباً، شاید» و نظایر اینها در این مطلب توجه داشته باشید.
چندی پیش مشغول جستوجوی آخرین آمار شیوع افسردگی در ایران بودم که به یک لینک از سایتی مشهور برخورد کردم که تیتر عجیبی داشت: شیوع 67 درصدی افسردگی در جامعه ایرانی !
جدا از شرایط سخت این روزهای بسیاری از ما ایرانیها و اینکه گاهی توی تاکسی و مترو و مهمونی، ممکنه حرفهایی بزنیم مثل «بابا ایرانیا همه افسردهان» یا «مردم خیلی بد شدهن»، اینجا مهمه ببینیم این آمار که یک سایتِ مثلاً معتبر منتشر کرده، از کجا اومده و بر چه اساسی این نتیجهی نگرانکننده گرفته شده که از هر 3 ایرانی، 2 نفر افسردهاند.
با ورود به لینک به صحنهی مضحک اما نگرانکنندهای رسیدم: متوجه شدم این آمار مربوط به رپرتاژ آگهی یک کلینیک روانشناسیه و بر اساس یک جمعآوری دادهی دمدستی حاصل شده. این کلینیک در فضای مجازی سوالاتی رو گذاشته و از کاربران دعوت کرده تا به اونها جواب بدن. نتیجهها رو هم تحلیل کرده. تا اینجا میتونسته کار شایسته و ارزشمندی در راستای خودآگاهی بوده باشه. اما کار از جایی گمراهکننده شده که با کلی نمودار و … ، نتیجه گرفته که چون فلان هزار نفر این تست رو پر کردهن، پس نتیجه میتونه نمایانگر «جامعهی ایرانی» باشه و خلاصه رپرتاژ آگهیای که برای این سایت مشهور تهیه کرده این شده: شیوع 67 درصدی افسردگی در میان ایرانیان!
یک آمارگیریِ دمدستی و خودمونی در بیتوجهی کامل به اصول آمار و روش تحقیق، که با هدف جذب توجه کاربران از اینترنت نهایتاً با عنوان گمراهکنندهی «نتایج یک تحقیق» منتشر شده. چیزی که میتونه باعث گمراهی بسیار گستردهای در بین ایرانیان بشه و با استناد به این اعداد و آمار، برداشتهای نادرستی از وضعیتشون داشته باشند.
در این باره چند نکته رو مرور میکنم:
1. استفاده از تستهای معتبر روانشناسی مثل تست افسردگی بک برای سنجش حدودی میزان افسردگی، کار خوب و آگاهیبخشیه. اما اینکه یک نفر رو صرفاً بر اساس یک تست کوتاه واجد تشخیص اختلال افسردگی بدونیم، یک کارِ از اساس غلطه و خود آرون بک که سازندهی این تسته، چنین ادعایی نداشت که اگر کسی فلان نمره رو دریافت کرد، باید بهش برچسب «افسرده» بدیم، بلکه میتونیم بگیم علایم افسردگی در اون فرد بالاست و لازمه بررسیهای بیشتری انجام بگیره که مشخص بشه چرا این نمره بالاست. در واقع، تشخیصگذاریِ یک اختلال بالینی در یک نفر نیازمند ارزیابیهای جامعتر و دقیقتره.
2. ممکنه از نظر مارکتینگ کار جذابی باشه، اما از نظر روانشناسی کار اخلاقیای نیست که تجربهی کاربران یک شبکهی اجتماعی رو که اتفاقاً ممکنه بسیاریشون ایران نباشن و در حال تجربهی مراحلی دشوار از مهاجرت باشن، به کل ایرانیان تعمیم بدیم. ضمن اینکه پژوهشهای زیادی (از جمله این مقاله: https://content.iospress.com/articles/international-journal-of-developmental-science/dev200002) نشون دادهند، که بین میزان افسردگی در افراد و استفادهشون از سوشال مدیا یک ارتباط قوی و مستقیم وجود داره. بنابراین ممکنه 1000 نفری که در سوشال مدیا این تست رو میزنن، علایم افسردگی بیشتری نسبت به جامعهی کلی داشته باشند.
3. حتی از خود کاربران اون شبکه اجتماعی هم، الزاماً تمام کاربران در اون تست شرکت نمیکنن و اینکه اون تست رو چقدر استاندارد ارائه کرده باشیم در اینکه افراد متنوعی از شهرهای مختلف و سطوح مختلف اون تست رو بزنن که نمایانگر یک ملت بالای نود میلیون نفری باشه، اهمیت بسیار بالایی داره. پس صرفِ تعداد بالای شرکتکنندگان، شرط معتبر بودن نتایج یک جمعآوری داده نیست.
4. در همین راستا هم میبینم که اخیراً برخی دانشجویان روانشناسی نتیجهی یک پژوهش روانشناسی رو استوری میکنن و تفسیرهاشون از نتایج رو به اشتراک میذارن. خب گذر کردن از «نصیحتکردنهای تلویزیونی» به «استنادکردن به دادههای پژوهشی» در حوزهی آموزش روانشناسی اتفاق خیلی خوبی برای سلامت روان جامعهی ماست، اما باید مراقب باشیم که گرفتار خطای بیشازاندازه سادهسازی نشیم.
پژوهشگران انتهای هر مقالهی علمی به محدودیتهای اون پژوهش هم اشاره میکنن. اینکه برای تعمیم دادن نتایج این پژوهش به کل جامعهی مورد نظر، باید مراقب چه چیزهایی باشیم و چه محدودیتهایی در این زمینه وجود داره. اما خب متاسفانه به لحاظ مارکتینگ، لازمه بولد و اغراقآمیز صحبت کنیم تا توجهها رو جلب کنیم.
مثلاً از این نظر، اگر پژوهشی به این نتیجه رسیده که مردان شرکتکننده در پژوهش، فلان ویژگی رو در زنان دوست داشتند، بهتره اشاره نکنیم که این مردان اساساً اهل کجا بودند، جامعهی پژوهشی کیا بودند، از کجا و چطور انتخاب شده بودند، چه محدودیتهایی در پژوهش بوده و … . تیتر جذابِ مارکتینگی برای انتشار نتایج این پژوهش چی باشه؟ آها آفرین: 3 ویژگی مطلوب زنان از نظر مردان! 🙂
نکته جالبتر اینجاست که اگر بریم و به هوش مصنوعی مثل chatgpt بگیم به فارسی چند فکت درباره افسردگی به ما بگو، بعید نیست این آمار از این سایت مثلاً معتبر رو به شما ارائه بده. آماری که احتمال صحیح بودنش بسیار بسیار کمه.
میدونم خود حوزهی مارکتینگ هم برای خودش اخلاقیاتی داره اما اینجا فرض رو یک مارکتینگ بیرحم گرفتم که بیشتری دغدغهش جذب حداکثر مخاطبه و کاری نداره که میتونه چه گمراهیهای عظیمی در «مشتری» ایجاد کنه.
چقدر درهمآمیزی «همچین مارکتینگ + بیتوجهی به اخلاق حرفهای روانشناسی » برای دنیای رواندرمانی و روانشناسی خطرناک و آسیبزاست و چقدر متاسفانه هر روز بیشتر شاهد این پدیدهها در روانشناسی هستم.
3 دیدگاه ارسال دیدگاه جدید
چه نکته مهمی و چه قدر بده که در این زمینه هم همچین چیزایی وجود داره 🙁
آمار دقیقش رو جایی منتشر نکرده هنوز؟
آمار دقیقی برای این موضوع نیست و یک آمار کلی هست